جدول جو
جدول جو

معنی حق الله - جستجوی لغت در جدول جو

حق الله
حقی که خداوند بر بنده دارد، کنایه از طاعت، امر و عبادتی که شرع دستور انجام آن را داده است مانند نماز، روزه و سایر فرایض مذهبی
تصویری از حق الله
تصویر حق الله
فرهنگ فارسی عمید
حق الله
(حَقْ قُلْ لاه)
امری که مخالفت آن اجراء حد یا تعزیرایجاب کند. مقابل حق الناس. رجوع به مادۀ حق شود
لغت نامه دهخدا
حق الله
امری که مخالفت آن اجرا حد یا تعزیر ایجاب کند
تصویری از حق الله
تصویر حق الله
فرهنگ لغت هوشیار
حق الله
((~ُ لا))
اجرای اوامر خدا و طاعت و عبادت او
تصویری از حق الله
تصویر حق الله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمدالله
تصویر حمدالله
(پسرانه)
آنکه شکر و سپاس خدا را می گوید، نام مورخ و جغرافیدان مشهور قرن هشتم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزق الله
تصویر رزق الله
(پسرانه)
روزی ای که خداوند می دهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حاشالله
تصویر حاشالله
حاش لله، پاکی است خدای را، منزه است خدای تعالی، معاذ الله، پناه بر خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
کتاب خدا، ایمان به خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آل الله
تصویر آل الله
اولیای خدا
فرهنگ فارسی عمید
(مَرْ)
ابن محمد بن مروان بن حکم اموی، مکنی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق الله و مشهوربه جعدی و حمار. چهاردهمین و آخرین تن از خلفای بنی امیه در شام. به سال 72هجری قمری در الجزیره متولد شد (پدرش والی آنجا بود) و به سال 105 ه. ق. قونیه را فتح کرد. در سال 114 هجری قمری هشام بن عبدالملک او را والی آذربایجان و ارمینیه و الجزیره کرد وی جنگهای بسیاری کرد تا اینکه به سال 126 هجری قمری پس از بقتل رسیدن ولید بن یزید مردم را به بیعت باخویش فراخواند وباسپاهی انبوه قصد شام کرد و ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و خود به سال 127 هجری قمری به خلافت رسید. در ایام او دعوت عباسیان قوت گرفت و وی در جنگی باقحطبه بن شبیب طائی شکست خورد و به موصل گریخت و سپس به بوصیر (از اعمال مصر) رفت و به سال 132 ه. هجری قمری در آنجا بقتل رسید و سر او را به نزد السفاح خلیفۀ عباسی بردند. مردی دوراندیش و باتدبیر و شجاع بود و او را لقب حمار یا حمار الجزیره دادند بسبب جرأت و شهامتش در کارزارها و چون جعدبن درهم مانوی معلم او و فرزندانش بود او را جعدی نیز گفته اند. وی تا هنگام مبایعت مردم با سفاح عباسی مدت پنج سال و یک ماه خلافت کرد و نه ماه بعد به قتل رسید. ابن الندیم درالفهرست گوید جعد، مروان را نیز به دین مانویه آورد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96 و الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(حَ بُلْ لاه)
شیخ محمد بن سلیمان مکی شافعی از دانشمندان سدۀ سیزدهم هجری. اوراست: حاشیه بر مناسک الحج خطیب شربینی که همراه خودمناسک در بولاق به سال 1293 هجری قمری و نیز در 1310 هجری قمری در 114 ص چاپ شده است. و نیز او راست: ’الریاض البدیعه فی اصول الدین و بعض فروع الشریعه’ در فقه حنفی که در مصر به سال 1297 هجری قمری و 1301 هجری قمری و 1305 هجری قمری چاپ شده است. (معجم المطبوعات عربی)
لغت نامه دهخدا
(حَ لُلْ لاه)
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). :
چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند
حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند.
خاقانی.
شیب سرتازیانه ش از قدر
حبل اﷲ شه طغان ببینم.
خاقانی.
حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان.
خاقانی.
خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ لَهَْوْ)
کاکنج. (داود ضریر انطاکی). عروس درپرده. حب الکاکنج. جوزالمرج. عبب. ثمر کاکنج. ثمر کاکنج بستانی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لُلْ لاه)
سایۀ خدا. صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایۀ هر شیئی صاحب اوست و حکایت میکند از ذات آن شخص. پادشاه نیز همین حال را دارد به ذات الهی که انتظام مملکت به ذات اوست چنانکه انتظام وجود ممکنات به وجود باری تعالی است
لغت نامه دهخدا
(خَ قُلْ لاه)
آفریدۀ خدا، در تداوم عامیانه، مردم. (یادداشت بخط مؤلف).
- ای خلق اﷲ، ایهاالناس. ای مردمان
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مُلْ / مِلْ / مَلْ لاهِ)
مرکب از ام ادات قسم + اﷲ، لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(رِ قُلْ لاه)
1- رزق الله بن سلام. 2- رزق الله بن موسی. 3- رزق الله بن الاسود. 4- رزق الله الکلوذانی. محدثانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ قُلْ لاه)
یا رزق اﷲ منجم. منجم مصری است که معروف به نحاس گشته عمرش طولانی شد. بنا به قول ابوالصلت امیه اندلسی در سال 150 هجری قمری در مصر حیات داشته و شیخ المنجمین بوده است وحکایتی از او منقول است که در مختصر الدول و تاریخ الحکماء ضبط شده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 186 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
اسکندرافندی. او راست: رساله فی الدفتیریا او الخناق و السیروثرابیا او التداوی بالمصل، چ لبنان. (از معجم المطبوعات ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ نِ گَ تَ)
لفظی است موضوع برای قسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسمی است که برای قسم وضع شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ لی یَ)
نام حصنی است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ دُلْ لاه)
ابن مصطفی. از مردم اماسیه. یکی از مشاهیر خطاطان و بشیخ زاده معروف. وی در 920 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ید الله
تصویر ید الله
دست خدا
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی است ک مردان هنگامن و رودبه خانه گویندتا اگرزن نامحرم درخانه هست روی خود را بپوشاند. یا یاالله گفتن، برزبان راندن لفظ الله بمنظور اعلام زنان نامحرم، لفظی است که هنگام ورودشخص محترمی بمجلس گویندوآن علامت بزرگداشت واحترام اوست، کلمه ختم مجالس سوگواری وآن چنانست که منبری پس ازپایان سخنان خود دعا میکند ودعای وی بااین عبارت آغازمیرددونسئلک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یاالله. یا یاالله گفتن، دعاکردن و مجلس سوگواری راپایان دادن، (ندا) ای خدا، (در موقع استمداد و استغاثه گویند)، عجله کن، یود باش، یا الله زود باش، یا دیا الله. عجله کن، زود باش خ
فرهنگ لغت هوشیار
اوست خدا اوست که خداست اوست خدا: شیر مردان چون گو زنان هوی اندر دهان وزهو الله برخدنگ آه پیکان دیده اند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
سایه خدا در شاهنامه نخستین فرمانروای خودکامه ای که خود را سایه خدا خوانده اسکندر است
فرهنگ لغت هوشیار
راست گفت خدای. یا صدق الله العلی العظیم. راست گفت خدای بلند (مرتبه) بزرگ (مخصوصا پیش یا بعد از قرائت آیات قران گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است که بهنگام طلبیدن چیزی در راه خدا گویند. یا شی اللهی کردن، گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حق المرتعی که در املاک اربابی از طرف رعیت یا رباب پرداخته میشد (مثلا در تربت حیدری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
خداپرستان گروه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
ایمان بخدا، کتاب الله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب اللهو
تصویر حب اللهو
ثمر عروس در پرده
فرهنگ لغت هوشیار
خدا ببخشایاد، خداوند رحم کند، یا رحم الله اسلافهم و ابداخلافهم. خدا پیشینیان آنانرا ببخشایاد و جانشینانشان را پایدار دارادخ یا رحم الله الماضین منهم. خدا ببخشایاد در گذشتگان آنانرا: (وطایفه ای از ماهیرایشان. . چون قاضی محمد عبدالحمید اسحق. . رحم الله الماضین منهم... . یا رحم الله معشرالماضین. خدا ببخشاید گروه گذشتگان را. رحم الله معشر الماضین که بمردی قدم سپردندی. (سعدی. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
نیوساو از مدارج عالی سیرالی الله است. سیرالی الله وقتی بپایان میرسد که سالک وجود خود را از ما سوی الله قطع کند و سیر فی الله آنگاه محقق شود که بنده را بعد افنای مطلق وجودی و ذاتی مطهر از لوث حدثان ارزانی دارد توضیح محبوب چون خواهد که محب را برکشد نخست هر لباسی که او برکشد و بدل آن خلعت صفات خود درپوشد. پس بهمه نامهای خودش بخواند و بجای خودش بنشاند یا در موقف المواقفش موقوف گرداند یا بعالمش بهر تکمیل ناقصان باز گرداند. چون بعالمش مراجعت فرماید آن رنگهای عالم که از وبر کشیده بود اکنون برنگ خود در وی پوشاند عاشق چون در کسوت خود نگرد خود را برنگ دیگر بیند حیران بماند. . درخود نگرد همگی خود او را یابد... در هرچه نظر کند وجه دوست بیند معلوم کند که: کل شی هالک الوجهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقا الله
تصویر لقا الله
دیدار خدا دیدار خدا. یا یوم لقا الله. روز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
((حِ بُ))
حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند
فرهنگ فارسی معین